پرسونا(نقش)

 

اینهم مقاله دیگری از من در امروز "خراسان"

و البته متن اصلی اینگونه ست:

پرسونا به زبان ساده یا نقاب شخصیت چیست؟

در یونان قدیم بازیگران برای ایفای نقش، نقابهایی به چهره می‌زدند که به آن پرسونا* می گفتند و بر همین اساس به نقشهای مختلفی که هر فرد در جامعه و حتی خانواده به عهده می‌گیرد، نقاب یا پرسونا می گویند که وسیله‌ای است برای فرد تا تجسم کسی باشد که الزاما خودش نیست و تا اندازه‌ای نتیجه نیازهای جامعه‌ی آن فردست و یا نمادی از کنار آمدن انسان با چیزی که می خواهد باشد یا می‌خواهد به نظر بیاید.
یک فرد از همان کودکی با گرفتن اولین تایید و تشویق از خ...انواده یاد می‌گیرد ماسک مودب، صادق و تمیز بودن بزند و هرچه بزرگتر می شود ماسکهای بیشتری برای ابراز می‌یابد مانند درس‌خوان، فرمانبردار، کوشا، منظم و دانشجو...
معلم/رئیس (مدیرعامل و هیات مدیره)،پرستار،شاگرد، مشاور و انواع مشاغل، ماسکهای دیگری می‌باشند که می توان مثال زد.
پرسونا پایه اجتماع وزندگی اجتماعی ماست و داشتن نقش،نه خوب است و نه بد بلکه برای تعامل در زندگی،لازم وضروریست و در اغلب موارد،فرد با به عهده گرفتن یک نقش، می خواهد تاثیری مطلوب بر دیگران بگذارد و یا جامعه او را موجودی قابل قبول بشناسد و یا باور کند!
پس تا اینجا، داشتن پرسونا ضروری و لازم است اما
پرسوناچگونه اشکال ایجاد می کند؟
به کار بردن پرسونا تا وقتی که شخص، فراموش نکرده باشد که این فقط یک ماسک موقت است، مشکلی ایجاد نمی کند و ضروریست و در غیر اینصورت، مضر و گاه خطرناک ست. برای مثال مردی که مدیر یک کارخانه‌ست و پرسونای فردی کنترل کننده و رئیس را در محل کار بر چهره دارد، اگر این مسئله را فراموش کند نه تنها برای همسر و افراد خانواده، مردی متعادل، مهربان و همراه نخواهد بود بلکه ممکن است برای والدین و بزرگترهای خویش نیز مدعی ریاست باشد و حتی در مراحل بالاتر، دچار خودشیفتگی بیمارگونه گردد و خود را برتر از دیگران بداند.
مثال دیگر خانمی ست که شغلش معلمی ست و پرسونای زنی آموزش دهنده را بر چهره دارد، اما در خانه و خانواده فراموش می کند ماسکش را بردارد! معمولا همسر و خانواده این فرد از او گله مندند که دائم مثل معلم ها ما را نصیحت می کند و انتظار دارد شاگردش باشیم.
گاهی دیده شده نقش را جامعه و یا افراد قدرتمند دیگر به افراد، تحمیل می کنند و فرد برای گرفتن تایید و یا مطرود نشدن و بر خلاف میلش در آن نقش می رود و نه تنها آسیب می بیند بلکه به مرور زمان نقش قربانی می یابد که می تواند بسیار آسیب زننده باشد. به طور مثال زنی که مرد یا فرزندان اش از او می خواهند تا همسر و مادری مطیع و فرمانبردار باشد و او نیز در ابتدا برای پذیرفته شدنش خشنودست اما بعد از مدتی از خستگی و عدم درک سایرین دچار افسردگی می شود و احساس قربانی بودن، می کند. چنین افرادی بعد از مدتی نه تنها در نقشهای فرعی اشان نمی توانند ایفای نقش کنند بلکه هویت واقعی خویش را نیز از دست خواهند داد.
از طرفی اغلب افراد نقشهای مختلفی دارند که ممکن‌ست پرسوناهایشان، جا به جا شوند مثلا یک زن می‌تواند همزمان، همسر، مادر، دختر، مادر زن، کارمند،همکار و مسئول یک انجمن خیریه باشد و همچنان این موضوع مهمی‌ست که فرد مراقب باشد تا نقشی را جای نقشی دیگر ایفا نکند.
پس بهترست سعی کنیم از خود واقعی‌امان دور نشویم و بدانیم در پایان هر نمایشنامه از زندگی می بایست پرسونای آن نقش را کنار بگذاریم و به جای شخص دیگری نیز بازی نکنیم.
یادمان باشد که ماسکها را آنقدر به صورتمان نچسبانیم تا فرصت نفس کشیدن داشته باشیم و موقع جدا سازی از خود واقعی به سختی از صورتمان جدا نشود!
و مدعی آنچه نیستیم و گاه حتی آنچه هستیم نباشیم.


• پرسونا = persona
• Personality (شخصیت) نیز از ریشه لاتین پرسونا گرفته شده
                                                                                           

نقد کوتاهی بر شاترآیلند مارتین اسکورسیزی/آنیما و آنیموس بیمار

 

فیلم شاترآیلند از آن فیلم هاییست که مخاطب با دیدنش ممکن‌ست به خود شک کند و در تعلیق دیوانه‌ یا عاقل بودن، بماند!

به دلیل تعلیقهای مکرر فیلمنامه و فراز و فرودها و باز ماندن پایان فیلم, "تعیلق" هم به عقیده من نام مناسبی برای جزیره شاتر می‌تواند باشد.

 اما آنچه فکر مرا بیش از دیگر موضوعات در این فیلم به خود جلب کرد آنیمای بیمار و آلوده مارشال(لئوناردو دیکاپریه) بود که در پایان به او گفته شد تو دائم الخمر بودی و همسرت فرزندانت را کشت و غرق کرد...دائم الخمری و بی توجهی به همسری که از مدتها قبل به شوهرش گفته که مشکل روانی دارد و حشره ای در مغزش او را آزار می دهد, از نشانه‌های بی توجهی به آنیمای درون‌ست از طرفی مکررا و در صحنه‌های مختلف، دخترش، او را صدا می‌زند و می‌گوید مرا نجات بده چرا نجات نمی‌دهی؟ اینکه نمی‌گوید چرا نجات ندادی و فعل گذشته به کار نمی‌برد یعنی هنوز وقت هست که به آنیمای درونت بپردازی و او را دریابی...

آنیمای درون که معمولا به شکل زن در نمادها خودش را نشان می‌دهد، حاوی پیامهای زیادی‌ست که از ابتدای فیلم توسط زنی با گردن بریده و دندانهای یکی درمیان شکسته تعجب مارشال( دکاپریه) و بیننده را جلب می‌کند و از طرفی وجود زنهای مختلف با اشکال گوناگون و از همه مهمتر راشل دختر او که بیانگر کودک درونی‌ست که به او توجه نشده نیز نشانی از وجوه مختلف آنیما هستند.

نکته دیگر، راجع به همسر مقتول یا قاتل فرزندان مارشالست که شاید زنی هرا تایپ بوده با عشق به همسری که مدتهاست از او دورست و به او توجهی ندارد و این تیپ از زنان وقتی همه‌ی خود و زندگی‌اشان را در همسر به طور ناخودآگاه و ناآگاهانه تعریف می کنند, اگر بیماری روانی و عدم آگاهی داشته باشند ممکن ست هرکار غیر عادی حتی وحشتناکی را انجام دهند که چه بسا کشتن فرزندان باشد و صد البته از آنیموس ضعیف و بیماری ناشی می‌شود که بر روی همسر فرافکنی می‌گردد...